در میمک بعدازاینکه پاسگاه هلاله از طرف دشمن اشغال میشود و نیروهای ما یک مقداری عقب میآیند، ایشان با استفاده از تانکها و تعدادی از پرسنل ارتش و سپاه پاسداران ایلام و نفرات اعزامی و افراد شجاع عشایری، یک طرح حمله وسیع را میریزد. به این صورت که تمام نفرات را میآورد روی تانکها مینشاند و خودش روی اولین تانک سوار میشود و پیش میرود طوری که دشمن را صد درصد غافلگیر میکنند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد، تحقیقات و نشر معارف دفاع مقدس و مجاهدت های سپاه، ابتدای تجاوز عراق به استان ایلام، بیشتر رزمندگان، مدافعان نظامی و سپاهی و نیروهای مردمی، با فداکاری و تلاش خود، جلوی متجاوزان مقاومت کردند، اما تعدادی از آنها نقش برجستهتری داشتند که در این مسیر نیز به شهادت رسیدند.
به مناسبت هفته دفاع مقدس و آغاز هجوم سراسری رژیم بعثی صدام به مرزهای میهن اسلامیمان گوشههایی از مجاهدتها و ایثارگریهای این رزمندگان و شهدای نخستین را از زبان همرزمشان؛ رضا سلطانی؛ مسئول آموزش سپاه ایلام نقل میکنیم:
شهید اکبر فرجیان زاده
ایشان در موقعی که وارد سپاه ایلام شد، از سپاه همدان اعزامشده بود و جزء پرسنل سپاه همدان بود. وقتیکه به سپاه ایلام آمد، چون تجربیات نظامی و اطلاعات عقیدتی خیلی جالبی داشت، در واحد آموزش شروع به فعالیت کرد و من در آن موقع در واحد آموزش در خدمت ایشان بودم.
کارهایی که در آن موقع انجام میشد، مربوط به فعالیت عقیدتی و نظامی در مدارس یعنی آموزش نظامی-عقیدتی در مدارس خود برادران پاسدار بود و سعی و کوشش در این جهت بود که چون در آن مقطع، واحد بسیج هنوز تشکیل نشده بود؛ این وظیفه به عهده واحد آموزش هم بود.
در این راه کوشش زیادی کرد و جزوههای آموزشی نظامی که ایشان تکثیر کردهاند هنوز در واحد آموزش هست. او با یک مهارت کامل و با یک عفاف صد درصد اسلامی، یک تقوای عجیب، مسئولیت آموزش نظامی خواهران را هم با رعایت حدود شرعی و با روشی که خودش در پیش داشت به عهده گرفت که هم آموزش را پیش ببرد و هم خداینخواسته لغزشی پیش نیاید.
از موضع تهمت خیلی دوری میکرد. در این راه، ما هم مربی نظامی بودیم که از طرف واحد آموزش به مدارس میرفتیم و مدتی آموزش میدادیم تا اینکه قضیه جنگ پیش آمد و شهید فرجیان زاده در مقابله با مزدوران عراقی در تپههای میمک که الآن جبهه میمک هست و معروف است و پاسگاه هلاله در همان حوالی است، یک کارهای عجیب و شاهکار انجام داد.
برادران از روحیه او تعریف میکردند که بههیچوجه روحیه شکست یا تسلیم نداشت و همیشه مقاوم و محکم بود و هرگونه خطرات را به جان میخرید و این را در عمل ثابت کرده بود.
در میمک من در خدمت ایشان نبودم و سعادت نداشتم ولی در هلاله برادران تعریف میکردند؛ بعدازاینکه پاسگاه هلاله از طرف دشمن اشغال میشود و نیروهای ما یک مقداری عقب میآیند، ایشان با استفاده از تانکهای ارتشی (۸ تانک) و تعدادی از پرسنل ارتش و سپاه پاسداران ایلام و نفرات اعزامی و افراد شجاع عشایری، یک طرح حمله وسیع را میریزد.
به این صورت که تمام نفرات را میآورد روی تانکها مینشاند و خودش روی اولین تانک سوار میشود و پیش میرود و به این تانکها میسپارد که با حداکثر سرعتی که میتوانند بروند و از هیچچیز نترسند و یک مقدار به اینها روحیه میدهد، طوری که دشمن را صد درصد غافلگیر میکنند.
با آنکه در آن تنگههایی که در آن حوالی بوده، میدانهای مین ایجاد کرده بودند و موضع آر.پی. جی زیادی درست کرده بودند و تعداد نفرات زیادی داشتند؛ ولی بهقدری غافلگیر شده بودند که مجبور به فرار میشوند و تعداد زیادی نیز کشته میشوند و شهید فرجیان زاده بهوسیله پیشروی تانکها و نفرات توانست آنجا را به تصرف در بیاورد و حدود ۳۷ نفر هم اسیر میگیرند.
از لحاظ نفس عمل شاید این یک پیشروی بود ولی از لحاظ ارزش و اهمیت نظامی فعالیت اینها در سطح عجیب و بالایی بود که بههیچوجه افراد ارتش این خیال را نمیکردند و این را محکوم به شکست می دانستند (و تصورشان این بود) که این حرکت، حرکت زیاد جالبی نخواهد بود ولی به پیروزی صد درصد انجامید و تعداد زیادی غنیمت گرفتند.
البته گویا بعد بر اثر ضد حمله ای که دشمن می کند که چندین ضد حمله پشت سر هم بود، مجبور می شوند که تخریب هایی در آن پاسگاهها انجام بدهند و آن غنیمت هایی که به دست آورده اند را نابود کنند و آن افرادی را که در آنجا اسیر گرفته اند، به عقب منتقل کنند.
مثل اینکه بعد از آن دوباره پاسگاه به تصرف دشمن در می آید، ولی این عمل که پیش رفتند ضربه مهلکی بر دشمن بود و تعداد زیادی کشته و زخمی و اسیر از آنها گرفتند که اگر چنانچه نیروی پشتیبانی بود، ایشان می توانست آن قسمت را حفظ کند
بعد فرجیان زاده به جبهه های «زیل» منتقل شد و به آن قسمت آمد. در آنجا نیروها در حال پراکندگی عجیبی بودند که این مجاهد شهید توانست با کوشش و زحمت شبانه روزی، نیروها، پاسدارها و افراد دیگر را جمع بکند و مرکزیت بدهد و یک هماهنگی به وجود بیاورد و ضربه های مهلک چریکی بزند که در این حمله ها موفقیتهای زیادی در شرق تنگه کنجانچم به دست می آید.
پیشروی عجیب بود زیرا با اینکه ایشان بچه همدان بود و آشنایی به منطقه نداشت، ۵۰ بار یا ۶۰ بار به تنهایی با همراه چند تن از برادران خودش برای شناسایی یک وضعیت مناسب و برای شناسایی دشمن و برآورد امکانات و استعداد دشمن به جبهه زیل رفت که جای خطرناکی بود.
بررسی دشمن از نزدیک و جای سنگرها را مشخص کردن، احتیاج به یک شهامت و شجاعت داشت که ما افرادی در جبهه زیل در مقابل آنها نداشتیم (ولی گروه شناسایی شهید فرجیان زاده) مشخص کردند که جای سنگرها کجا باشد و از آن به بعد بود که پیشروی دشمن در جبهه زیل متوقف شد و یک استحکامات بزرگ در مقابل عراقی ها گذاشته شد که از آن به بعد یک قدم پیشروی نکردند.
دلداری و امیدواری دادن به رزمندگان
هرگاه که افراد خسته می شدند، نا امید می شدند، اینکه روحیه آنها ضعیف می شد، با آن کلمات گهربار و آن خلوص نیت پاکی که داشت و با آن توجهی که به امام زمان (ع) داشت، به بچه ها روحیه می داد و همیشه منبع امیدواری بود.
اصولاً در آن جبهه مانند یک سردار رشید اسلام از او یاد می شد و نظرات او مورد احترام ارتش و سایر افرادی که در آن جبهه بودند قرار داشت و نظرات او همیشه اشراف بر سایر نظرات داشت، چون واقعاً از یک اخلاص و پاکی و توجه به خدا ناشی می شد.
چند روز قبل از شهادتش، شب که داشتند از تنگ کنجانچم به طرف گلان می روند، در آنجا مجروح می شود و چانه و قسمت سر او آسیب می بیند، به نحوی که از صدای تیراندازی، بدنش رعشه می گرفت و خیلی ناراحت می شد. ما و بقیه برادران که آنجا بودند به ایشان توصیه کردیم؛ الآن خوب است که شما یک مدت مرخصی بروی و جبهه را ترک کنی تا اینکه یک مقدار حال شما خوب بشود و بعد برگردی، ولی این پیشنهاد ما را رد کرد و با آن علاقه ای که به جبهه ها داشت، آن درد را تحمل می کرد و با وجود آن از جبهه دور نشد. فقط با اصرار زیادی به او گفتیم چند روزی در گلان باشد و کارهای ستادی را در آنجا انجام بدهد که باز هم در آنجا کوشش و فعالیت داشت و تدارکات جبهه و سایر کارها را انجام می داد.
تاثر و تاسف همگانی از شهادت فرجیان زاده
سرانجام این رزمنده شجاع و میهن دوست در ۱۴ آبان ۱۳۵۹ در جبهه ایلام به شهادت رسید. وصیت نامه او الآن در دست من نیست ولی وصیت نامه عالی نوشته بود و با خودش داشت. موقعی که شهید شد، برادران واقعاً یک پشتیبان عظیم و یک سد بزرگ در مقابل دشمن را از دست دادند.
همه افرادی که در ایلام و در جبهه و در سایر قسمت های ارتش و ژاندارمری و بسیج او را می شناختند همه متأسف و گریان بودند که این برادر و این سردار شجاع اسلام از دست رفته است، چون واقعاً مخلصانه با همه می جوشید و سعی داشت که همه را جذب کند و به کار بکشد البته نه به قصد تسلط طلبی بلکه به قصد پیشبرد مقصدهای اسلامی که در نظر داشت و به قصد پیشبرد جنگ. عجیب هم این بود که موقعی که شهید شد خانواده او که از مستضعف ترین خانواده ها بودند؛ پدر، مادر، خواهر و برادر او، آمده بودند به رزمنده ها روحیه می دادند. می گفتند ما خوشحال هستیم؛ مثل اینکه یک درجه افتخار از نزد خدا برای ما آمده و اکبر ما پیش خداست و شما اگر او را دوست دارید، راه او را ادامه بدهید و هدف او را دنبال کنید و جنگ را پیش ببرید و به ما تسلیت نگویید.
این روحیه خانواده مستضعفی بود که وقتی که برادران تعریف می کردند؛ یک گلیم درستی هم در منزل نداشتند که بیندازند. آنها در یک خانه گلی در یک محله ای از همدان زندگی می کردند.
این هم حقانیت انقلاب را می رساند که همواره مستضعف ترین افراد در انقلاب و در خدمت انقلاب بودند و با خون همین شهدای مستضعف و شهدای سرافراز و پیرو حسین، جبهه ها پیش رفت، انقلاب پیش رفت، جنگ پیش رفت، به نحوی که امروز ابر مستکبرین جهان به وحشت افتاده اند، شوراهای تقابل تشکیل می دهند و تصمیماتی درباره انقلاب می گیرند ولی ان شاء الله با استعانت خدا و یاری امام زمان (عج)، تداوم انقلاب با خون شهدا تضمین شده و ان شاء الله خواهد شد.
منبع:
اللهیاری، محمد، هجوم نافرجام، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۳، صص ۲۸۲، ۲۸۳، ۲۸۴، ۲۸۵، ۲۸۶
