سردار یعقوب زهدی گفت: آن زمانی که عراق حمله کرد، گردانهای ما آماده نبودند ولی خبر حمله که رسید، تبلیغات شد و مردم به سمت جبههها سرازیر شدند. جبهه پر شد، طوری که اصلاً لشکرها ظرفیت پذیرش نیروها را نداشتند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد، تحقیقات و نشر معارف دفاع مقدس و مجاهدت های سپاه، تنها سه روز بعدازاینکه ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت، سپاه سوم ارتش متجاوز عراق، با استعداد ۱۳ لشکر، تهاجم خود را در روز جمعه ۳۱ تیر ۱۳۶۷ آغاز کردند.
در واقع دشمن استعدادی را که ابتدای جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ از قصر شیرین تا خرمشهر بهطور پراکنده به کار گرفته بود، در ۳۱ تیر ۱۳۶۷ بهطور متمرکز، در حدفاصل طلائیه تا شلمچه، بهقصد تصرف اهواز و سقوط خوزستان وارد عملیات کرد.
این تجاوز ارتش عراق که یادآور بلندپروازیهای صدام در روزهای آغازین جنگ بود، با تصور از هم پاشیدن انسجام داخلی ایران، پس از موافقت امام خمینی با قطعنامه ۵۹۸ آغاز شد.
روایت یعقوب زهدی؛ فرمانده توپخانه سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس
آن موقع فکر کنم با تعدادی از فرماندهان در تهران بودیم، سریع با هواپیما به سمت اهواز رفتیم و سپس، به مقر قرارگاه کربلا در گلف رفتیم. وضعیت را بررسی کردیم، گفتند که یگانهای عراق لب مرز آمدهاند.
ما به قرارگاه مقدمی که سمت دارخوین بود، رفتیم. قرارگاه مرکزی هم به فرماندهی آقای محسن رضایی در شرق کارون بود ولی قرارگاه کربلا و تعدادی از لشکرها آنطرف، یعنی در غرب کارون بودند.
چهار پنج روز یا شاید یک هفته بعد از پذیرش قطعنامه بود که عراق در جنوب، شروع به پیشروی کرد. در محور کوشک، هواپیماهای عراق، پلهای کارون را زدند، تقریباً ارتباط شرق و غرب کارون با همدیگر قطع شد.
ما بیست و هفتم تیرماه ۱۳۶۷ قطعنامه را پذیرفتیم، عراق در ۳۱ تیرماه با استعداد پنج-شش لشکر به خوزستان حمله کرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید؛ حدود ۳۰ کیلومتر از جاده اهواز-خرمشهر را از مقابل پیچ کوشک در پادگان حمید تا ایستگاه حسینیه روی جاده آمد. جنگوگریز بود، عراق، زرهی خیلی زیادی آورده بود، لشکرهای سپاه هم آماده بودند و وارد عمل شدند.
در این عملیات جنگیدن رزمندگان، احساسی و عاشورایی بود؛ مثلاً خود آقای مرتضی قربانی، آر.پی.جی گرفته و تانک میزد، هرکسی هرکاری از دستش برمیآمد، انجام میداد. هر یگانی سه-چهار گردان آماده کرد و به دشمن زد؛ چون بسیجیها به مرخصی رفته بودند و در جبههها نبودند.
آن زمانی که عراق حمله کرد، گردانهای ما آماده نبودند ولی خبر حمله که رسید، تبلیغات شد و مردم به سمت جبههها سرازیر شدند. جبهه پر شد، طوری که اصلاً لشکرها ظرفیت پذیرش نیروها را نداشتند.
یا سپاه یا خرمشهر/لبیک بهفرمان امام
من در قرارگاه بودم که از طریق (مرحوم) سید احمد خمینی پیام حضرت امام منقل شد. امام گفتند که یا سپاه یا خرمشهر؛ یعنی اگر دوباره خرمشهر را از دست بدهیم، سپاه بی سپاه، دیگر سپاه نمیتوانست سربلند کند.
اعلام بسیج عمومی کردند، مردم در سطح وسیعی به یگانها سرازیر شدند و حضرت آقا (مقام معظم رهبری) هم به منطقه آمدند.
شاید عراق فکر کرده بود با این وضعیتی که برای ما پیشآمده، یعنی قبول قطعنامه و ضعف روحی نیروها، بهقولمعروف، مقاومتی در کار نیست و مملکت بیصاحب است، دوباره آمده بود که تا اهواز برود.
در واقع هدفش این بود که یک منطقهای در دستش باشد و بگوید که مثلاً اروندرود را شما توافق کنید که برای من است تا من آن منطقه را خالی کنم ولی وقتی متوجه شد که اینطور نیست و محکم ضربه خورد، عقبنشینی کرد. واقعاً جنگ جانانهای انجام شد و نیروهای سپاه از جانمایه گذاشتند.»۱
روایت سردار محمدرضا عیدی زاده؛ فرمانده لشکر مهندسی رزمی ۴۲ قدر
زمانی که حمله دوباره عراقیها شروع شد، رزمندهها با شجاعت با آنها مقابله کردند. حضور گسترده مردم، بسیار درخور توجه و تأمل بود. آیتالله خامنهای که در آن زمان امامجمعه تهران بود، اعلام کردند که همه رزمندهها و ائمه جمعه بهطرف جبهه حرکت کنند. خود ایشان در جبهه حاضر شدند و نیروهای مردمی بسیار زیادی به دنبال این حرکت به جبهه رفتند.
تقریباً اینها تازه به پشت جبهه رسیده بودند که رزمندگان جلوی نیروهای دشمن را در منطقه خرمشهر گرفتند و نگذاشتند از منطقه ایستگاه حسینیه جلوتر بیایند. از طرف کوشک به سمت اهواز هم، همان تعداد معدود رزمندگان، با پشتیبانی و لطف خدا، جلوی دشمن را گرفتند.
بسیجیهای زیادی، آن روزها در عقبههای لشکرها جمع شده بودند. این نیروها بهصورت گسترده وارد جنگ نشدند؛ ولی حرکت مردمی که آن روز انجام شد، بسیار مهم بود و نشاندهنده تصمیم بهموقع ولیفقیه، روحانیت و ائمه جمعه شهرستانها در پشتیبانی از قوای رزمی کشور بود.
هنوز هم مردم پایکار انقلاباند
امروز هم باوجوداین همه شهید و خسته شدن از مشکلات اقتصادی، مردم پایکار انقلاب ایستادهاند. حتی فکلی ها، کراواتیها و برخی از مردم که معترض به وضعیت اقتصادی کشورند، پشتیبان انقلاباند.
چهل سال اول انقلاب گذشت و چهل سال دوم شروع شد. مادری را سراغ دارم که دو تا بچه خودش و دو تا بچه دخترش و دو تا بچه برادرش و داماد دخترش، همه شهید شدند. زمانی این پیرزن هیچ ذهنش کار نمیکرد. این برای من سؤال بود که چرا خدا این بندهاش را در این وضعیت زنده نگهداشته است. بعد دیدم این پیرزن، نصف شب بلند میشود و از بالاترین خدمتگزار به این مملکت تا پایینترین را دعا میکند.
در حمایت از انقلاب و اسلام، واقعاً مردم پایکار هستند. ثابتشده است برای حل همه مشکلات کشور میتوان به مردم اتکا کرد. نمیدانم چر از این توان بالقوه استفاده نمیکنیم.
منابع
- محمود چهارباغی، امیرمحمد حکمتیان، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: توپخانه سپاه پاسداران (جلد دوم)، روایت: یعقوب زهدی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۳۰۷، ۳۰۸.
- مشفقی خامنه، محمدرضا، تاریخ شفاهی دفاع مقدس، روایت: محمدرضا عیدی عطار زاده، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۲۳۱، ۲۳۲، ۲۳۳
