پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷، یکی از سرنوشتسازترین و در عین حال پیچیدهترین رخدادهای تاریخ دفاع مقدس است؛ تصمیمی که با تدبیر و دوراندیشی حضرت امام (ره) اتخاذ شد و به هشت سال جنگ تحمیلی پایان داد. اما چه عواملی این تصمیم تاریخی را رقم زد؟ اکنون و در سالروز این واقعه، دو تن از فرماندهان ارشد دوران جنگ با بازگویی مشاهدات خود از ناتوانی دستگاه دیپلماسی و ورود آشکار آمریکا به نبرد، توضیح میدهند که چرا این انتخاب، تدبیری هوشمندانه برای عبور از پیچیدهترین مقطع جنگ بود.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد، تحقیقات و نشر معارف دفاع مقدس و مجاهدت های سپاه، در طول هشت سال دفاع مقدس، یکی از مهمترین و پیچیدهترین مقاطع جنگ تحمیلی، مقطع پایانی جنگ و چرایی و چگونگی پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ است.
به مناسبت این روز تاریخی و سرنوشتساز در جنگ هشتساله ایران و عراق، دیدگاهها و نظرات برخی از فرماندهان دفاع مقدس در خصوص آن منتشر میشود:
روایت سردار محمد نبی رودکی؛ فرمانده لشکر ۱۹ فجر در دوران دفاع مقدس
آنچه من در این زمینه میتوانم بگویم، این است که در طول دو سال آخر جنگ، یعنی سال ۶۵ و ۶۶ و نیمه اول سال ۶۷ بارها مسئولین سیاسی میآمدند و در جلسات فرماندهان سپاه و لشکرهای سپاه و قرارگاههای سپاه شرکت میکردند و میگفتند که اگر شما منطقه مهمی را تصرف کنید، منظور شهر فاو و منطقه شلمچه و شرق بصره بود، ما جنگ را تمام میکنیم.
بههرحال، این مطلب از طرف نیروهای نظامی تحقق پیدا کرد و فاو در جریان عملیات پیچیده والفجر ۸ تصرف شد، اما دیپلماسی ما نتوانست از این موقعیت عالی و منحصربهفرد استفاده کند. شورای امنیت و سازمان ملل هم همراهی نمیکردند که جنگ تمام بشود و ما مجبور بودیم به دفاع ادامه بدهیم.
بعدازآن، باز عملیاتهای ۴ و ۵ را در منطقه شلمچه انجام دادیم و انهدام سنگینی از ارتش عراق گرفتیم، اما بازهم اتفاقی نیفتاد و جنگ ادامه پیدا کرد تا سال ۶۷ که ایران قطعنامه را پذیرفت و جنگ تقریباً در حالت نه جنگ و نه صلح قرار گرفت و آتشبس ایجاد شد.
به نظر من، فرماندهان ردهبالا و فرماندهان راهبردی دفاع مقدس بهتر میتوانند در این زمینه اظهارنظر کنند. به تعبیر من، ما در جنگ، بهخصوص در دو سال آخر که نمیتوانستیم خواستههای خودمان را در سازمان ملل و شورای امنیت به تصویب برسانیم، از یک دیپلماسی نیمه فعالی برخوردار بودیم. دیپلماسی دفاعی ما با جنگ همراه نبود؛ یعنی در دستگاه دیپلماسی ما، جنگ را با تردید و شک نگاه میکردند.
از طرفی هم طبیعی بود؛ چون شوروی سابق و آمریکا باهم هماهنگ بودند که این جنگ پیروز نداشته باشد، اما امام هم مقاومت میکرد که بههرحال صدام را بهعنوان متجاوز معرفی کند. در پایان جنگ هم بعد از دو سال نامهنگاری و جلسات سهجانبه بین ایران و عراق و دبیر کل سازمان ملل متحد، نهایتاً اعلام شد که صدام و حزب بعث عراق متجاوز است و آنها را محکوم کردند.
در فاصله پذیرش قطعنامه در سال ۱۳۶۶ و تأخیر در پذیرش آن از طرف ما در سال ۱۳۶۷، جلسات زیادی برگزار شد. اولاً امام میفرمودند: اگر به صدام مهلت بدهیم، تجهیز میشود و دوباره حمله میکند و حتی به کشورهای دیگر هم حمله خواهد کرد. بعد از جنگ، این مورد در حمله عراق به کویت اتفاق افتاد و پیشبینی امام درست از آب درآمد.
در همین فاصله، جلساتی در شورای عالی دفاع بین برادر محسن و آقای رفسنجانی برگزار میشد. نهایتاً فرمانده سپاه برای ادامه جنگ، تقاضای امکانات زیادی از جمله خرید هلیکوپتر و تانک و تجهیزات پیشرفته برای دفاع کرد که منجر به ارسال نامه به فرماندهی جنگ آقای هاشمی شد و آن نامه خدمت امام برده شد و امام با پذیرش آتشبس موافقت کردند.
این جمله معروف را هم در پی آن اتفاقات فرمودند: من بنا به گزارش کارگزاران سیاسی و نظامی کشور که به آنها اعتماد و اطمینان دارم، با پذیرش قطعنامه موافقت نمودم.
بههرحال، تردیدهایی برای ادامه جنگ از سال ۶۶ که عراق قطعنامه را پذیرفته بود و ما نپذیرفتیم، وجود داشت؛ بنابراین، به نظر میآید، یکی از دلایلش همان دیپلماسی نیمه فعال بود که ما نتوانسته بودیم با گرفتن فاو و شلمچه جنگ را تمام کنیم.
روایت سردار یعقوب زهدی؛ فرمانده توپخانه سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس
ما در جبههها مشغول بودیم و مسئولیت داشتیم و تا آن لحظهای که بیانیه حضرت امام اعلام شد، از قبول قطعنامه بیخبر بودیم؛ یعنی آن اقدامات و فرایندهایی را که منجر به قبول قطعنامه ۵۹۸ شد، ما بعدها شنیدیم و به آنها پی بردیم.
در آن زمان، فرماندهان عملیاتی و کسانی که در جبههها بودند، هیچ ذهنیتی در موردقبول قطعنامه نداشتند؛ یعنی ما اصلاً انتظار چنین چیزی را نداشتیم. در واقع، قبول قطعنامه برای ما یک خبر غافلگیرکننده بود، فقط آقای محسن رضایی و شاید دو-سه نفر دیگر در جریان قضایا بودند.
آن بحثهایی که پیش حضرت امام (ره) مطرح شد و جلساتی که در این زمینه برگزار کردند، آن نامهای که آقای محسن رضایی به حضرت امام نوشت و بعد گزارشهایی که از طرف دولت و وزیر ارشاد گرفته شد، در پذیرش قطعنامه مؤثر بود.
حالا در بعد نظامی به نامه آقای محسن رضایی استناد میکردند که ایشان در آن نامه نوشته بود؛ ما الآن قادر نیستیم با این امکاناتی که در اختیار داریم، با عراق بجنگیم، مگر اینکه این اقلام تأمین بشود. در آن نامه نوشته بود، اگر بخواهید ما بر عراق پیروز شویم، این اقلام را لازم داریم.
بههرحال، چنین نامهای از طرف آقای محسن رضایی تهیهشده بود. در آن مباحث مربوط به جمعبندی قبول قطعنامه، استناد نظامی بیشتر به نامه آقای رضایی بود. حضرت امام هم در قبول قطعنامه اشارهای به این نامه داشتند.
همینطور حضرت امام به گزارش رئیس دولت در مورد تأمین بودجه و اعتبار برای اداره و ادامه جنگ اشاره کردند که در واقع در گزارش خود گفته بود با این وضعیت، ما قادر نیستیم جنگ را پشتیبانی کنیم، ماحصل کلام آنها این بود. این چند تحلیل در ابعاد مختلف، حضرت امام را به این جمعبندی رساند که قطعنامه را بپذیرند.
از آنطرف هم آمریکا به شکلی در جنگ حضور پیداکرده بود و هواپیمای مسافربری ما را زد، کشتیها و سکوهای نفتی را نیز زد.آمریکا بهصورت آشکار با ما وارد جنگ شده بود و در واقع، پیام آنها این بود که اگر بخواهید جنگ را ادامه بدهید، باید با من ادامه بدهید؛ یعنی این انعکاس وجود داشت که ادامه جنگ دیگر تنها با صدام نیست، بلکه در صورت ادامه جنگ، آمریکا هم وارد نبرد با ما میشود؛ یعنی ما اگر بخواهیم برآوردی برای جنگیدن داشته باشیم، باید آمریکا را هم محاسبه کنیم.
آمریکا سیاست مهار دوگانه را دنبال میکرد و در این مهار دوگانه چون ایران بود که در واقع در مسیر پیروزی گام برمیداشت و فکر میکردند؛ اگر ایران رها شود، ممکن است پیروز بشود؛ لذا روی ایران متمرکز بودند.
آمریکا میدانست که اگر ایران پیروز این نبرد باشد، در واقع به یک قدرت منطقهای تبدیل میشود که منافع آمریکا را به خطر میاندازد.
بالاخره مجموعه این مسائل حضرت امام را به این نتیجه رساند که در موردپذیرش قطعنامه تصمیم بگیرد.
این یک تجربه بزرگی بود، این درس و تجربه را از جنگ میگویم، نهتنها برای نظامیان خودمان، بلکه بهطورکلی میگویم ما برای مدیریت جنگ و برای پایان دادن آنهم باید فکر کنیم و ابتکار عمل را به دست بگیریم؛ یعنی خودمان سناریوهای پایان جنگ را کار کنیم و برای هر سناریو آمادهباشیم. بعد سناریو مطلوبتر را انتخاب کنیم و مسیر جنگ را بهطرف آن سناریو مطلوب خودمان ببریم که آن را تمام کنیم، اما این خلأ در ما وجود داشت و ما حتماً برای پایان جنگ باید مدیریت و برنامه میداشتیم.
در آن مقطع، حضرت امام در مورد قطعنامه، بهترین تصمیمی را که میشد بگیرند، گرفتند و آن تصمیم فقط از عهده امام برمیآمد. بعداً هم تاریخ ثابت کرد که این بهترین تصمیم ممکن بود؛ یعنی آنکسانی که الآن میگویند چرا امام قطعنامه ۵۹۸ را قبول کردند، چرا فلان شد، اینها برای ما توضیح دهند که اگر امام قطعنامه را قبول نمیکردند، سرنوشت جنگ چه میشد؟ چون ما باید بگوییم یک وضع بهتری پیش میآمد، آنوقت مقایسه کنیم و بگوییم آن وضع بهتر بود، درصورتیکه هیچ وضع بهتری متصور نبود.
قطعنامه فقط در مورد آن دو بندی که مربوط به رسیدن به مرزها و آزادی اسرا بود، اجرا شد. اعلام متجاوز بودن صدام هم در حد لفظ بود، وقتی میگوید متجاوز، باید ازنظر حقوقی، مسئولیت تجاوز را بپذیرد و غرامت بدهد، ولی غرامتی از طرف صدام پرداخت نشد؛ یعنی در واقع، اعلام متجاوز بودن صدام بیشتر جنبه سیاسی-تبلیغی داشت و عملاً ماحصلی نداشت.
منابع:
۱-علیرضا رفاهیت، حسین احمدی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت: محمد نبی رودکی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۶۱۲، ۶۱۳، ۶۱۴،
۲-محمود چهارباغی، امیرمحمد حکمتیان، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: توپخانه سپاه پاسداران جلد دوم، روایت: یعقوب زهدی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۲۹۸، ۲۹۹، ۳۰۴، ۳۰۵










